سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس در دلش، دانه خردلی از تعصّب باشد، خداوند او را روز قیامت با اعراب جاهلی برانگیزد [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :58
بازدید دیروز :7
کل بازدید :140252
تعداد کل یاداشته ها : 141
103/9/12
10:39 ع
آیا می‌دانید یک انسان 8 ثانیه بعد از قطع گردن هنوز به هوش است.
آیا می‌دانید سالی 500 شهاب سنگ به زمین برخورد می‌کنند.
آیا می‌دانید خورشید روزی 126?000 میلیارد اسب بخار انرژی به زمین می‌فرستد.
آیا می‌دانید کوچک‌ترین زمین فوتبال ساخته شده یک بیست هزارم یک تار مو است (نانو).
آیا می‌دانید با دویدن می‌توان مسافر زمان بود و کسری از ثانیه از دیگران بیشتر عمر کرد.
آیا می‌دانید 56 درصد افرادی که دست چپ هستند، تایپیستند.
آیا می‌دانید برای تولید 1 لیتر بنزین 23?5تن گیاه در گذشته مدفون شده است.
آیا می‌دانید هر 1 دقیقه نسل یک موجود زنده منقرض می‌شود.
آیا می‌دانید داوینچی با یک دست می‌نوشت و با دست دیگر نقاشی می‌کشید.
آیا می‌دانید گوش و بینی در تمام طول عمر رشد می‌کنند.
آیا می‌دانید آب دریا بهترین ماسک صورت است.
آیا می‌دانید در ساخت برج ایفل 2?5 میلیون پیچ و مهره به کار رفته است.
آیا می‌دانید بینی انسان قادر به تشخیص 10?000 نوع بوی مختلف است.
آیا می‌دانید انرژی که خورشید در 1 ثانیه تولید می‌کند برای مصرف 1 میلیون سال زمین کافی است.
آیا می‌دانید غیرممکن است که بتوانید با چشم باز عطسه کنید.
آیا می‌دانید ما در طول زندگیمان 18 کیلو پوست می‌اندازیم.
آیا می‌دانید رنگ مورد علاقه 80 درصد آمریکایی‌ها آبی است!
آیا می‌دانید وقتی شخصی در سریلانکا سرش را از طرفی به طرفی دیگر تکان می‌دهد یعنی باشه.
آیا می‌دانید در این دنیا تعداد جوجه‌ها از آدم‌ها بیشتر است.
آیا می‌دانید نوارهای لاستیکی خیلی طول می‌کشد تا سرد شوند.
آیا می‌دانید مغز در هنگام خواب فعال‌تر از وقتی است که تلویزیون می‌بینید.
آیا می‌دانید اگر مادران در زمان بارداری سیب به خصوص سبز استفاده کنند نوزادانشان زیبا می‌شوند.
آیا می‌دانید مادران باردار از انگور و جوانه گندم و امگا 3 استفاده کنند بچه‌های آن‌ها تیزهوش می‌شوند.
آیا می‌دانید خورشید فقط 1 بر 40?000جرم خود را از دست داده است.
آیا می‌دانید ایران 1018 شهر دارد.
آیا می‌دانید پر آب‌ترین رود ایران کارون در خوزستان است.
آیا می‌دانید بام ایران استان چهارمحال و بختیاری است.
آیا می‌دانید هر فردی در طول 24 ساعت 23 هزار بار نفس می‌کشد

  
  

شیمی دانی که می تواند از عنصر دلش رحم ، احترام ، اشتیاق ، صبر ، افسوس ، حیرت و بخشش را بیرون کشد و آن ها را باهم ترکیب کند ، اتم نیرومندی به نام اتم عشق پدید می آورد ...


  
  

پسر بچه ای بود که اخلاق خوبی نداشت. پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت هر بار که عصبانی می شوی باید یک میخ به دیوار بکوبی.

روز اول پسر 37 میخ به دیوار کوبید. طی چند هفته ی بعد همان طور که یاد می گرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند تعداد میخ های کوبیده شده به دیوار کمتر می شد. او فهمید که مهار کردن عصبانیتش آسان تر از کوبیدن میخ ها بر دیوار است ...

او این نکته را به پدرش گفت و پدر هم پیشنهاد کرد که از این به بعد هر روز که می تواند عصبانیتش را مهار کند یکی از میخ ها را از دیوار بیرون آورد.

روزها گذشت و پسربچه سرانجام توانست به پدرش بگوید که تمام میخ ها را از دیوار بیرون آورده است. پدر دست پسربچه را گرفت و به کنار دیوار برد و گفت : « پسرم تو کار خوبی انجام دادی. اما به سوراخ های دیوار نگاه کن. دیوار هرگز مثل گذشته اش نمی شود. وقتی تو در هنگام عصبانیت حرف های بدی می زنی آن حرف ها هم چنین آثاری به جای می گذارند. تو می توانی چاقویی در دل انسانی فرو کنی و آن را بیرون بیاوری. اما هزاران بار عذر خواهی هم فایده ندارد... آن زخم سر جایش است. زخم زبان هم به اندازه ی زخم چاقو دردناک است. »


  
  
 بهترین راه حل :
پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب کند...

چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند.      آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت که:

 «در اتاق به روی شما بسته خواهد شد و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد، تا زمانی که آن جدول را حل نکنید نخواهید توانست قفل را باز کنید. اگر بتوانید مسئله را حل کنید می توانید در را باز کنید و بیرون بیایید».              پادشاه بیرون رفت و در را بست...
 سه تن از آن چهار مرد بلافاصله شروع به کار کردند. اعدادی روی قفل نوشته شده بود، آنان اعداد را نوشتند و با آن اعداد، شروع به کار کردند.

نفر چهارم فقط در گوشه ای نشسته بود!    آن سه نفر فکر کردند که او دیوانه است. او با چشمان بسته در گوشه ای نشسته بود و کاری نمی کرد. پس از مدتی او برخاست، به طرف در رفت، در را هل داد،باز شد و بیرون رفت!!! 

و آن سه تن پیوسته مشغول کار بودند. آنان حتی ندیدند که چه اتفاقی افتاد که نفر چهارم از اتاق بیرون رفته! 

وقتی پادشاه با این شخص به اتاق بازگشت، گفت: «کار را بس کنید. آزمون پایان یافته و من نخست وزیرم را انتخاب کردم». 

آنان نتوانستند باور کنند و پرسیدند: «چه اتفاقی افتاد؟ او کاری نمی کرد، او فقط در گوشه ای نشسته بود. او چگونه توانست مسئله را حل کند؟» 

مرد گفت: «مسئله ای در کار نبود. من فقط نشستم و نخستین
سؤال و نکته ی اساسی این بود که آیا قفل بسته شده بود یا نه؟ لحظه ای که این احساس را کردم فقط در سکوت مراقبه کردم. کاملأ ساکت شدم و به خودم گفتم که از کجا شروع کنم؟
نخستین چیزی که هر انسان هوشمندی خواهد پرسید این است که آیا واقعأ مسأله ای وجود دارد، چگونه می توان آن را حل کرد؟ اگر سعی کنی آن را حل کنی تا بی نهایت به قهقرا خواهی رفت؛
هرگز از آن بیرون نخواهی رفت. پس من فقط رفتم که ببینم آیا در، واقعأ قفل است یا نه و دیدم قفل باز است».

پادشاه گفت: «آری، کلک در همین بود. در قفل نبود. قفل باز بود. من منتظر بودم که یکی از شما پرسش واقعی را بپرسد و شما شروع به حل آن کردید؛ در همین جا نکته را از دست دادید. اگر تمام عمرتان هم روی آن کار می کردید نمی توانستید آن را حل کنید. این مرد، می داند که چگونه در یک موقعیت هشیار باشد. پرسش درست را او مطرح کرد

  
  
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >